دوست دارم مرده‌ام هم تاريخ مصرف نداشته باشد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 1 مهر 1392
بازدید : 308
نویسنده : خلیل سرخه
 
دوست دارم مرده‌ام هم تاريخ مصرف نداشته باشد PDF Print نامه الکترونیک

چطور در اين مسير شغلي‌ افتادي. آيا رؤياي ديگري داشتي كه به آن نرسيده باشي؟

شايد رؤيايم مثل آرزوي بقيه نوجوان‌ها نبوده اما هميشه فكر مي‌كردم كه دوست دارم از خودم در دنيا چيزي باقي بگذارم. نمي‌گويم تا به حال اين كار را كرده‌ام نه اصلا. هنوز به اين شناخت نرسيده‌ام. اما دوست دارم از خودم اثري يا اتفاقي يا شناختي روايتي به جا بگذارم. من از بچگي آغشتگي به مرگ را خوب تماشا مي‌كردم. من هم مثل بقيه آدم‌ها بين عدد يك و 365 يعني طي يك‌سال بين يكي از همين روزها خواهم مرد. چه 10 سالگي، چه 30 سالگي و چه 80 سالگي. بين اين عددها هيچ فرصتي وجود ندارد كما اينكه در يك روز بچه يكساله مي‌ميرد، يك پيرمرد 80 ساله هم در همان تاريخ مي‌ميرد. پس بايد بي‌خيال نازيدن به سن شد. من دوست دارم اين آمادگي را پيدا كنم كه هر لحظه خواستم از زندگي خارج شوم يعني اگر فرصتي باقي بود بتوانم از خودم رويدادي، اتفاقي، جرياني و اثري باقي بگذارم. نمي‌گويم به مانايي و فاخري بزرگان اما حداقل مي‌خواهم تاريخ مصرف خودم را بعد از مرگم زياد كنم. همه ما يك تاريخ مصرف داريم. مرگ، تشييع جنازه، ناراحتي، اشك تعدادي اگر باشند، چهلم، سالگرد و تمام. من دوست دارم مرده‌ام هم تاريخ مصرف نداشته باشد. اين حرف خيلي بزرگي است و اصلا ادعايي هم ندارم... اما دوست دارم اين اتفاق برايم بيفتد.


من سنگ كف رودخانه تلويزيون هستم
من بعد از برنامه عيد نوروز سيما در هيچ جا حرفي نزدم و كوچك‌ترين مصاحبه‌اي حتي خيلي كوتاه نكردم، علت اين بود كه من به اين رودخانه اعتقاد داشتم. اينكه من قسمتي از اين مسير هستم،‌ هر از گاهي ممكن است نااميد شده باشم اما اين حس نااميدي گذراست من فهميده‌ام متعلق به اين عرصه و مديوم هستم و سنگ كف اين رودخانه. بنابراين ماندم تا شرايط عادي بشود.
آباني‌ها


تو متولد آبان هستي. از مشاهير متولد آبان‌ چه كساني را مي‌شناسي؟
ما در آبان‌ماه كورش، گاندي و پيكاسو را داريم، نيما يوشيج و فاطمه معتمدآريا و آيدين آغداشلو هم متولد آبان هستند.


احسان علیخانی خصوصیات آبانی ها را دارد یا نه؟
هيجان و بلندپروازي:خاصيت اصلي يك آباني هيجان و بلندپروازي است. آدم‌هاي صفر و يك هستند. يا رفيق‌اند يا دشمن. البته من خيلي سعي كردم كه دشمن نباشم.


جسور:خيلي جسور هستم
تجملاتي: خيلي خودم را با شرايط تطبيق مي‌دهم. روي گليم هم مي‌توانم بخوابم، روي مبل اشرافي هم.
از شكست متنفر هستند: به نظر من آدم بازنده كسي است كه از شكست متنفر نباشد. وقتي مي‌توانيم برنده باشيم چرا بايد ببازيم.
عاشق عقايد شخصي‌ات هستي: عاشق نقد عقايد قلبي‌ام هستم. به شرطي كه به يك سواد و عمق برسم كه بتوانم عقايد محكم شخصي‌ام را نقد كنم و بگويم اشتباه كرده‌ام. در كل اشتباهاتم را مي‌پذيرم.
با اعتمادبه‌نفس: اين خصيصه يكي از شاخصه‌هاي آدم‌هاي آباني است.


مهربان ولي سختگير: دقيقا
شوخي می‌کند: خيلي زياد. دست خودم نيست؛ در خونم است. برای مثال یک بار دوست صميمي من حامد ميرفتاحي كه كارگردان برنامه‌هاي من هم است كيسه صفرايش را عمل كرده بود. وقتی به‌هوش آمد در حالت خواب و بیداری بود. يك مرتبه به شكمش زدم. يك صحنه‌اي ايجاد شد وحشتناك چند دقيقه از درد نفسش بند آمد.
روحيه ورزشكاري ولي خستگي‌ناپذير: روحيه ورزشكاري دارم اما زود خسته مي‌شوم.
نااميد نمي‌شود: نااميد مي‌شوم اما اين نااميدي خيلي طولاني نيست.
اهل انتقام زبان‌تيز: زبان تيز دارم اما اهل انتقام نيستم.
رويارويي با مشكلات: بله صد درصد
زن‌ها در كارم دخالت نكنند: بله
دهن لق: به هيچ وجه مجري خوب شاهد يك دادگاه است
در كار اجرا، اجراي تاك‌شو يك جايي شبيه دادگاه تشكيل مي‌شود. قاضي دادگاه يعني كسي كه حكم مي‌دهد مردم هستند و البته شايد با عنوان بهتر اعضاي هيئت‌منصفه. در اين بين تو يك مهمان داري كه مهمانت ممكن است متهم باشد، اما مجري يك فضاي معلقي دارد. مجري نمي‌تواند تماشاچي باشد، عضو هيئت منصفه باشد، وكيل باشد و دادستان. او بايد بين اين نقش‌ها بچرخد و مجري خوب كسي است كه بتواند در جاي درست يكي از اين نقش‌ها را بر عهده بگيرد.


شر و شيطان و درسخوان از دوران بچگي‌ات بگو
بي‌اندازه درسخوان بودم و بي‌اندازه شيطان. تنها دليلي كه از مدرسه اخراج نمي‌شدم درس خوبم بود. مدير مدرسه به مادرم مي‌گفت اين بچه چون شاگرد اول است نمي‌توانيم از مدرسه بيرونش كنيم. دوران دانشگاه هم همين‌طور بود من رتبه سه‌رقمي كنكور بودم. دانشگاه تهران درس خواندم. آن هم در نسل پرترافيك دهه شصتي‌ها كه ميليوني در كنكور شركت مي‌‌كردند اما پذيرش دانشگاه محدود بود.


بچه دانشگاه تهران
رشته مديريتي كه در دانشگاه خواندي هيچ وقت براي تو كارساز بود؟
بيشتر از اينكه بگويم رشته مديريت به درد من خورد اتمسفر دانشگاه تهران براي من مفيد بود. استادهايم، همكلاسي‌هايم، نفس كشيدن در دانشگاه تهران، انجمن‌هاي مختلف دانشگاه، كتابخانه، جسارت ما، همه چيز عالي بود. يكي از دلايل جسور بودن من در اجرا برمي‌گردد به اين قضيه كه من در دانشگاه تهران درس خواندم چون نسل بچه‌هاي دانشگاه تهران جسور بودند.


روزي كه استاد به من توهين كرد
يادم مي‌آيد در يك كلاس بسيار مهم از استاد سؤالي پرسيدم نتوانست جواب من را بدهد. شروع كرد سفسطه كردن و به من توهين كرد. من كلاس را ترك كردم و گفتم حتي اگرنمره صفر هم بدهي ديگر حاضر نيستم سر كلاست حاضر شوم چون بي‌ادبي كردي. كلاس را كه ترك كردم همه كلاس پشت سر من خارج شدند.استاد مي‌خواست من را فريب دهد. اطلاعات عميق نداشت آنقدر از او سؤال كردم كه كلافه شد. گفت شعور من با شعور تو متفاوت است و نقطه مشتركي نداريم. الان كجا چنين جسارتي وجود دارد؟


رفقاي خوب من 

حلقه دوستانت چه كساني هستند؟
هنوز با دوستان دانشگاهم در ارتباطم. اما حالا غلظت دوستي‌ام با رفقاي هنري‌ام بيشتر از دوستان قديمي‌‌ام است. برخلاف تصوري كه همه از من دارند من خيلي سخت با آدم‌ها ارتباط برقرار مي‌كنم. خيلي هم از دست دادن اين دوستان برايم سخت است. بايد دليل‌هاي بزرگي براي به هم زدن رفاقتم وجود داشته باشد، تعداد محدودي رفيق دارم. رفيق يعني كسي كه يكجايي از منفعتش به خاطر تو بگذرد.
خود تو هم اينطور هستي كه از منفعتت براي كسي بگذري؟
براي رفيق‌هايم بله. رفيق يعني قلبت براي كسي بتپد.


وقيح نيستم، جسور شايد
اين انتقاد به من شده كه در اجراهايم گاهي تندتر از حد معمول مي‌شوم. من هميشه اين اعتقاد را داشته‌ام كه مرز باريكي بين جسارت و وقاحت است. همه از آدم جسور خوش‌شان مي‌آيد اما فرد وقيح را كسي دوست ندارد. برگ برنده جسارت، صراحت است. البته بعضي چيزها است ژنتيك است و ممكن است دست خود آدم نباشد اما در نهايت بايد مراقب باشي. نكته مهم اين است كه مردم بين مجري خنثي و مجري جسور گزينه دوم را انتخاب مي‌كنند. من هيچ وقت سنگر جسارت را ترك نمي‌كنم ولي حالا كه سنم بالاتر رفته حتما با عقلانيت بيشتري كار اجرا را دنبال خواهم كرد.


حالم خوب نيست
تو كجا مي‌تواني اثرگذار باشی؟ يا بايد بروي عالم سياست يا هنر. من چون سياست را نمي‌فهمم هميشه از آن دور بوده‌ام. پس وارد دايره هنري شدم كه كلي گرايش و شاخه دارد. وارد اين حرفه شدم چون دوستش داشتم و مي‌فهميدم مي‌توانم براي آن انرژي مصرف كنم. البته به هيچ وجه نمي‌گويم به ايده‌آلم رسيده‌ام. شغلم من را آرام كرده است اما آیا مي‌توانم بگويم حالم خوب است؟ نه!
يعني مسير شغلي‌اي كه انتخاب كرده‌اي تو را راضي نكرده؟
مسيرم، مسير درستي است. اما شايد قدم زدنم در اين مسير ناقص بوده است و عيب داشته است.


منتقد جدي خودم هستم
اتفاق جا مانده 20 تا 30 سالگي تو چه بوده؟
دوست داشتم كارگرداني كنم، فيلم سينمايي بسازم. دوست داشتم قصه بنويسم و يك مجله داشته باشم.
اما چيزي كه از درون اذيتم مي‌كند اين است كه من جواب خيلي از سؤالات بزرگم را از هستي و كائنات در مقطع 20 تا 30 سالگي نگرفتم و تعدادي از اين سؤالات هنوز براي من باقي است كه بايد تكليف آن را در 30 به بعد زندگي‌ام معلوم كنم. اعتقاد دارم كه تو از سن 40 به بعد مي‌تواني از خودت امضا و اثر بگذاري كه ماندگار شوي. من در سن 20 تا 30 سالگي‌ام برنامه تلويزيوني زياد داشتم امروز مي‌توانم بگويم قطع به يقين عقل من مثل خيلي‌هاي ديگر با كمبودها و نقصان‌هايي عجين شده بود و نمي‌توانم پاي هر آنچه ساخته‌ام بايستم. خود من منتقد جدي خيلي از كارهايي هستم كه تا الان انجام داده‌ام. اما خب چه كار بايد بكنم؟ بايد سره را از ناسره تميز بدهم. 30سالگي را شروع كنم. 30 سالگي يك نقطه سر خط در زندگي من است. بايد اثري را كه در 30 سالگي مي‌سازم با كار 24 سالگي‌ام فرق داشته باشد. من به بعضي از بحث‌هاي 24 سالگي‌ام مي‌خندم. مي‌گويم اين چه حرفي است که من گفته‌ام؟!


به موسيقي نرسیدم!
كاري بوده كه دوست داشته باشي آن را دنبال كني اما نتوانسته‌اي؟
يكي از بزرگ‌ترين مشكلاتي كه در 30 سالگي پيدا خواهي كرد اين است كه احساس مي‌كني چقدر استعداد داشته‌ام كه حواسم به آن نبوده است و كمك نكرده‌ام كه آنها پرورش پيدا كنند و ديگر فرصت ندارم. يكي از بزرگ‌ترين آنها موسيقي است. اتفاقي كه هر روز به آن فكر كردم و هيچ وقت براي آن نسخه‌اي تجويز نكردم. بازيگوشي كردم.

 

در چارچوب هستم
در شغل خودت چطور؟ تو مجري برنامه‌اي بودي كه مي‌توانستي راحت حرف‌هايت را بزني اما اين فرصت از تو دريغ شد.
به نظرم فارغ از همه هنرها كه من و تو مي‌توانيم آن را تعريف كنيم يك هنري وجود دارد و آن هم درست كار كردن در شرايطي است كه تبيين شده، درست كار كردن در شرايطي كه تصميم‌گيري و نقطه‌گذاري آن دست تو نيست. من دو راه دارم؛ يا در آن شرايط باشم يا كارم را درست انجام بدهم. به نظرم اينكه تو در آن شرايط بتواني خوب باشي، هنر است. نمي‌خواهم از خودم تعريف كنم ولي اين كار يعني ارزش كار تو بيشتر از ديگراني است كه بدون چارچوب و محدوديت كار كرده‌اند. چون تو از هوش و انرژي بيشتري استفاده ‌كردي، بيشتر حرص خوردي و بيشتر براي آن وقت گذاشتي.

 

چرا مجري شدم؟
تو گفتي دوست داشتي ماندگار شوي چرا شغل مجري‌گري را براي ماندگار شدن انتخاب كردي؟
فهميدم اتفاقي به اسم رسانه، در تلويزيون مي‌تواند در زندگي‌ مردم تاثير بگذارد و جريان بسازد. راستش از دوران بچگي‌ام در محل و خانواده جريان‌سازي مي‌كردم. من اين فاكتور را دوست داشتم. تو مي‌تواني فوتباليست شوي اما جريان‌ساز نمي‌تواني باشي. پس عالم هنر براي تو باقي مي‌ماند. من رسانه و تئاتر را دوست داشتم. تو مي‌تواني كاري را بسازي كه مي‌داني در زندگي مردم موثر است. يكي از بهترين انرژي‌هايي كه در زندگي مي‌گيرم و هر طور زخمي كه در دلم است و هر طور بي‌محبتي كه به من شده است را فراموش مي‌كنم اين است كه كسي را مي‌بينم كه به من مي‌گويد 10 سال قبل يك برنامه از تو ديدم و تو باعث شدي فلان اتفاق برايم بيفتد.

 

چگونه جان آن دختر را نجات دادم
چند وقت پيش پدري را ديدم كه اصرار داشت من را ببيند وقتي او را ديدم قصه‌اي را براي من تعريف كرد كه خيلي لذت‌بخش بود. يك برنامه مونولوگ 7-6 دقيقه‌اي من در لنز دوربين در خانه‌اي باعث شده كه دختر خانمي كه در حال خودكشي است از خودكشي منصرف شود و بيايد پاي تلويزيون بنشيند اين موضوع طبيعي است که حال من را خوب مي‌كند. آن دختر الان بزرگ شده است و ازدواج كرده و بچه دارد. دختري كه كاملا تصميم به از بين بردن خودش داشته وقتي صداي من را از تلويزيون شنيده است از ادامه قرص خوردن منصرف شده است. خب. اين يعني جريان ساختن و واقعا لذت‌بخش است كه برنامه تو بتواند جان يك جوان را نجات دهد. دوست داشتم كاري را دنبال كنم كه تاثير آن را ببينم. براي اين كار بايد فهيم باشي، باهوش باشي، بايد عميق باشي براي اينكه بهترين اتفاق را انتخاب كني قطعا من در اين جريان‌سازي اشتباهاتي هم مرتكب شده‌ام. اما تو اگر مي‌خواهي موثر باشي و در محيطت تاثير بگذاري از 30 سالگي به بعدت ديگر نمي‌تواني كم‌عمق باشي. بايد اشرافت را گسترده كني.


برای آرام ماندن ضمانتی ندارم
فكر مي‌كني احسان عليخاني در سن 40 سالگي در چه جايگاهي است و فضاي ذهنی‌ات از آن دوران چيست؟ فكر مي‌كني چقدر آرام‌تر خواهي شد و چقدر چاله چوله‌هاي ذهنت را پاسخ خواهي داد؟
راجع به آرام‌تر بودنم هيچ ضمانتي ندارم. چون ذاتا كاراكتر آرامي ندارم. با اينكه مخالف اين ماجرا هستم اما احساس مي‌كنم من جزو آن نوجوان‌هاي ابدي هستم كه شايد بالغ شدنم كمي غيرعادي باشد. يعني به تكليف دوران سني‌ام عمل نمي‌كنم. من امروز كه با تو صحبت مي‌كنم دل آشوبه 30سالگي دارم ولي نمي‌خواهم براي خودم بحران بسازم و مي‌گويم گذار 30 سالگي از ترس 40‌سالگي‌ام است. من از 10 سال قبل از 40 سالگي‌ مي‌ترسيدم چون فكر مي‌كنم در 40 سالگي بايد به ته شناختت از دنيا برسي، ته شناختت از هستي و آفرينش، از كائنات و خلقتت از همه چيز. فكر مي‌كنم يك آدم 40 ساله اگر حرف بزند ديگر نمي‌تواند چرت و پرت بگويد و حرف واهي بزند.


كف زدن بچه 7 ساله برايم مهم نيست
به نظرت اين سطح از موفقيتي كه الان داري كيفيت دارد يا نه كف روي آب است؟ يعني شهرت تو به خاطر مخاطبان جوان و كساني كه از چهره تو خوش‌شان مي‌آيد است يا واقعا كارت عمق داشته؟
وقتي در 25 سالگي برنامه اجرا مي‌كني لحظه‌اي برايت مهم است كه دو هزار نفر برايت دست مي‌زنند. در 30 به بعد اين برايت مهم مي‌شود كه چه كسي برايت دست مي‌زند. يعني ترجيحت اين مي‌شود كه اگر 10 نفر در 25 سالگي تشويقت مي‌كنند در 30‌سالگي از بين اين 10 نفر آن دو نفر كه خودت مي‌خواهي برايت دست مي‌زنند يا نه. يعني كميت را كنار مي‌گذاري و كيفيت برايت مهم خواهد شد. اين هم يكي از سؤال‌هاي 30 ساله شدن است كه آيا فلان آدم با فلان كيفيت تو را دوست دارد و تو را تماشا مي‌كند. آيا از تو تاثير مي‌گيرد و تو را تاييد مي‌كند.نمي‌خواهم بگويم زندگي من وابسته به تاييد ديگران است. بايد بگويم امروز دیگر برایم جیغ زدن یک بچه 7ساله مهم نیست.


از کارهایی که درگذشته کردم پشیمانم!
تو مجري صدا و سيما هستي و چهره توده مردم. هيچ وقت فكر كردي براي اينكه قشر روشنفكر جامعه تو را بپسندند بايد چه كار كني؟
ژانر كاري من ژانر اجتماعي است. برنامه من راجع به زندگي است تو وقتي راجع به زندگي حرف مي‌زني يعني اين برنامه شامل همه اقشار مي‌شود. نمي‌گويم برايم اهميت ندارد كه روشنفكرها راجع به من چه فكر مي‌كنند ولي من براي عام مردم برنامه مي‌سازم. بعد از تجربه‌هايي كه به دست آوردم به سبک اجرا رسيده‌ام. آنقدر آزمون و خطا داشته‌ام كه به فرمول درست رسيده‌ام. فهميده‌ام كدام راه درست است من فكر مي‌كنم تو بايد با مخاطب صادق و صريح باشي و اتفاقا به‌شدت دوست دارم مخاطبانم از چند دست باشند. اگر يك روز به جايي برسي كه همه تو را دوست داشته باشند اتفاق عجيبي است. صادقانه اعتراف مي‌كنم ديوانه مي‌شوم برنامه‌هاي 24 سالگي‌ام را مي‌بينم، برنامه‌هاي 25 سالگي‌ام آزارم مي‌دهد، از خيلي از كارهايي كه در دهه 20 تا 30 سالگي‌ام انجام داده‌ام ناراحتم.



مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اگر زمان و مکان در اختیار ما بود ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت میشدم و تو می‌توانستی تا قیامت برایم ناز کنی یک صد سال به ستایش چشمانت می‌گذشت و سی هزار سال صرف ستایش تنت و تازه در پایان عمر به دلت راه می‌یافتم

مدرن ترین و توصعه یافته ترین شهر ایران؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بنفش و آدرس banafsh1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 28
بازدید کل : 43081
تعداد مطالب : 259
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com